جدول جو
جدول جو

معنی قفل دار - جستجوی لغت در جدول جو

قفل دار
(پَ نَ / نِ)
گنج دار. خزانه دار:
به قارونی قفل داران گنج
طمع دارم اندازۀ دسترنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا
قفل دار
گنج دار، خزانه دار
تصویری از قفل دار
تصویر قفل دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیل دار
تصویر بیل دار
کارگر ساختمان یا کشاورز که با بیل کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
دارای خال
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در زیارتگاه ها یا مجالس عمومی کفش های مردم را نگه داری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال دار
تصویر سال دار
سالمند، سال دیده، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پول دار
تصویر پول دار
آنکه پول بسیار دارد، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرض دار
تصویر قرض دار
آنکه به دیگری بدهکار است، وام دار، برای مثال سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفۀ من / اگر ادا نکنی قرض دار من باشی (حافظ - ۹۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مال دار
تصویر مال دار
متمول، ثروتمند، صاحب مال، صاحب چهارپا و ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصل دار
تصویر اصل دار
با اصل و نسب، اصیل، نجیب، نژاده، پاک فطرت، پاک سرشت، اصل پاک، آزاده نژاد، با اصل، استخوٰان دار
اصل داران (اصل داران پاک): مردمان پارسا و مقدس، انبیا و اولیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثفل دان
تصویر ثفل دان
جای ثفل، ظرفی که در آن اخلاط سینه و آب دهان بیندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محل دار
تصویر محل دار
نگاهدارنده محل، نگهبان و حارص محله شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل دار
تصویر لعل دار
لالدار دارنده لعل دارای لعل
فرهنگ لغت هوشیار
مالدار: وسخواستک خواستا کمند توانگر، چار پا دار دارای مال ثروتمند غنی: مالداری را شنیدم که ببخل اندر چنان معروف بود که حاتم طائی در کرم، صاحب چارپایان (اسب و استر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
بند پایی یک فرد جانور از شاخه بند پاییان بند پا مفصلی الرجل. یا مفصل داران. بند پایان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از ظالمان گم گشت تارشب است یا قلم زدن بر سر چیزی. محو کردن ناپدید کردن: حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد. (حافظ 104)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفا دار
تصویر وفا دار
کسی که دردوستی زناشویی یا خدمت بمردم صادق و صمیمی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتل دار
تصویر هتل دار
مهمانکده دار
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از نمد پوشیده شده. یا سپر کیل دار. سپری که از موی بز پوشیده باشند: بزر خشت بر سر سپر کیل دار گذشت و بدیگر سوا فکند خوار. توضیح کسره اضافت و صفی بمناسبت وزن شعر حذف شده (ایضا ح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرض دار
تصویر قرض دار
بدهکار
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در نظر سکنه آن مانند قفس باشد: به صحرا داده ای جوش جنون زنجیر خایانرا قفس زاریست هر جا دیده ای از پیش صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل ساز
تصویر قفل ساز
کوپله ساز چلنگر چیلانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبه دار
تصویر قبه دار
گنبدی گنبد دار بر آمده آنچه دارای قبه باشد، پشت برآمده محدب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قافله دار
تصویر قافله دار
رئیس قافله قافله سالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالب دار
تصویر قالب دار
آنکه در کوره های آجر پزی خشت زند خشت زن خشت مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل دار
تصویر عمل دار
تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمع میکند و مامور دیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلل دار
تصویر خلل دار
تباه آسیبدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثفل دان
تصویر ثفل دان
تفدان آوندی که در آن تف اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پول دار
تصویر پول دار
ثروتمند، غنی، توانگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمل دار
تصویر عمل دار
والی، حاکم، تحصیل دار مالیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابل دار
تصویر قابل دار
باارزش، شایسته. (? (قابلمه (ب ل م) دیگ، دیگ در دار فلزی برای پختن غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قفل ساز
تصویر قفل ساز
چیلانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبول دار
تصویر قبول دار
پذیرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
Freckled, Polkadotted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
веснушчатый , в горошек
دیکشنری فارسی به روسی